ای باد صبحدم خبری ده ز یار من
ای باد صبحدم خبری ده ز یار من
کز هجر او شدست پژولیده کار من
کز هجر او شدست پژولیده کار من
او بود غمگسار من اندر همه جهان
او بود غمگسار من اندر همه جهان
او رفت و نیست جز غم او غمگسار من
او رفت و نیست جز غم او غمگسار من
بی کار نیستم که مرا عشق اوست کار
بی کار نیستم که مرا عشق اوست کار
بی یار نیستم چو غمش هست یار من
بی یار نیستم چو غمش هست یار من
هرگونه ای شمار گرفتم ز روز وصل
هرگونه ای شمار گرفتم ز روز وصل
هرگز نبود فرقت او در شمار من
هرگز نبود فرقت او در شمار من
کو آن کسی که کرد شکایت ز روزگار
کو آن کسی که کرد شکایت ز روزگار
تا بنگرد به روز من و روزگار من
تا بنگرد به روز من و روزگار من
پرخون دل و کنار همی خوانم این غزل
پرخون دل و کنار همی خوانم این غزل
بربود روزگار ترا از کنار من
بربود روزگار ترا از کنار من